مرور چند درخواست که بی ارزش است!!


درجایی یک مقال ِ طویل خواندم که حجت الاسلام مصباح یزدی اظهاراتی فرموده بودند که تلخیص نکات مهم اش را خواهید خواند:


متاسفانه در جامعه‌ی ما جایی برای امر به معروف و نهی از منکر که از واجب ِ واجبات است باقی نمانده است. امام خمینی در اوایل انقلاب اعلام کردند که وزارتخانه‌ای برای امر به معروف و نهی از منکر تاسیس شود، کار به جایی رسید که خود امر به معروف و نهی از منکر جزو منکرات محسوب می‌شود و قانونا در بعضی از جاها ممنوع است.

***

یکی از واجبات دیگر دخالت در سرنوشت جامعه‌ی انسانی است، تا کسانی سرکار بیایند که ارزش‌های اسلامی را حفظ کنند. ما به هنگام رای دادن به چه چیزهایی فکر می‌کنیم؟ بیشتر به فکر این هستند که دنیا و اقتصاد درست شود. همه‌ی کسانی که شعارش را می‌دهند ضدش را عمل می‌کنند، چنانچه تا به حال کرده‌اند.


***


استاد بزرگوار اخلاق ، اولا که کدام جامعه؟ جامعه ای که حجتیه بنای فنای آن را نهاده است؟ بهتر است در آن جامعه اصلا دینی نباشد ، تا این که فرقه ای بخواهد حکومت را در دست گرفته و اداره کند. ما که خودمان نان و آب آخوند خورده ایم چنین تفکری نداریم، با این تند روی ها فکر کنم حکومتی تشکیل خواهد شد که امان ملت و روحانیت را خواهد برید. و دین و دین مداری را قطعا ساقط خواهد کرد. آن وقت است که آن حکومت تبدیل خواهد شد به حکومت فاسقین! قطعا می دانم که شما نیز به این مهم راضی نیستید! ثانیا به نظر بعضی ، سبب " منکــِــر شدن نهی از منکر" همان سربازان تربیت شده در برخی مکاتب و فرقه ها هستند که با افراط گرایی عامل زده شدن و منزجر نمودن مردم از این مهم شده اند ، که در هر ناکجا آبادی به جای نیک یاد کردن ، آن را به بد بودن می شناسند! ثالثا چرا زمانی که بحث امر به معروف و نهی از منکر، بین قشرعوام ِ جامعه به میان می آید ، نماد انجام آن امر را بسیجیان مخلص و لباس شخصی هایی با مشخصات ظاهری ِ خاص می پندارند؟ تمامی این موارد به دلیل منحرف کردن جوانان ِ از همه جا بی خبر به سبک ِ افراط گرایی "برادر حسین شریعتمداری" است.

مسئله بعد، این که بهتر است اساتید گرانقدر حوزه به فکر جامعه اسلامی باشند تا جامعه انسانی... . عنایت کرده و جامعه انسانی را به دست عموم مردم سپارند، تا با دینی که احکام آن به دور از بهره برداری های سیاسی وضع می شود، بتوانند جموری اسلامی شان را اداره کنند. نه اینکه با رواج اساس برخی فرقه ها و افکار جمهوری را ساقط و حکومت اسلامی را بنا نمایند. استاد اعظم ، واجب ، دخالت در سرنوشت کشور است با توسل به سپاه و بسیج؟ واجب ، تغییر سرنوشت عموم ملت است با خیانت به آرای اکثریت ِ ریخته شده به سبد؟ واجب ِ واجبات تشکیل دادگاه های نمایشی ، متهم نمودن شخصیتهای روحانی و سیاسی ، برای انتقام جویی چندین ساله از آن هاست؟ یا اجرای سناریویی از پیش نوشته شده و بازی با آبروی افراد واجب است؟ اگر از واجبات دین این ها است ، وای بر شما و ما ملت ِ بی دین که این 26 سال، آرای موسوی ، هاشمی و خاتمی را تغییر ندادیم تا هم خودمان و هم آنها را به بهشت زوری ببریم. من که به شخصه این جور بهشت رفتن ها را با انجام آن جور واجبات دوست ندارم و عطایش را به لقایش می بخشم و جهنم اختیاری را به بهشت جبری ترجیح می دهم!

شما چطور؟

2 نظر:

ناشناس گفت...

برادر عزیز اینها همان بهشت زوری را می خواهند در نهایت به آستین ما فروکنند! ما هم که چاره ای نداریم

ناشناس گفت...

همین اساتید هستند که ملت را فنا می کنند. خدا عاقبت به خیرمان کند.

درباره من

.
کاش می شد لحظه ای پرواز کرد حرفهای تازه را آغاز کرد کاش می شد خالی از تشویش بود برگ سبزی ، تحفه ی درویش بود کاش تا دل می گرفت و می شکست عشق می آمد، کنارش می نشست کاش با هر دل دلی پیوند داشت هر نگاهی یک سبد لبخند داشت کاشکی لبخندها پایان نداشت سفره ها تشویش آب و نان نداشت کاش می شد ناز را دزدید و برد بوسه را با غنچه هایش چید و برد کاش دیواری میان ما نبود بلکه می شد آن طرف تر را سرود
مشاهده نمایه کامل من

انباري وبلاگ